وبلاگ بخش کودک کتابخانه عمومی حسین گران

قصه خوانی از کتاب " درختی که کلاغ نداشت " نویسنده آقای شمس توسط عضو فعال کتابخانه عمومی مرحوم مهندس حسین گران قراخیل خانم سیده ماه تینا موسوی با مدیریت مسئول کتابخانه زینب کاشی قرا مورخه : ۲۲ آذرماه سال 1401 جهت استفاده اعضا و کاربران در فضای مجازی انجام پذیرفت. بخوانید, ...ادامه مطلب

کتاب  زندگی به سبک روح الله نوشته : علی اکبر سبزیان با محوریت چهل و یکمین سالروز پیروزی  انقلاب اسلامی ایران مورخه   17/ 11 /98  به همت مسئول کتابخانه قصه گویی و  توسط اعضاء فعال  کتابخانه عمومی مرحوم, ...ادامه مطلب

قصه گویی با محوریت شب یلدا توسط مربی قرآن و عضو فعال کتابخانه سرکار خانم خدیجه عیسی زاده به همت مسئول   کتابخانه عمومی مرحوم مهندس حسین گران قراخیل مورخه 28 / 9  / 98 در میان اعضاء فعال کتابخانه و اعضاء فعال جام باشگاه کتابخوانی شهید امنیت مرتضی ابراهیمی برگزار گردید.   , ...ادامه مطلب

مربی محترمه مهد کودک سرزمین فرشته ها سرکار خانم معصومه حسین زاده به همت مسئول کتابخانه, عمومی, مرحوم, مهندس, حسین گران قراخیل, به مناسبت هفته کتاب مورخه 20 / 8/ 98 در میان نونهالان مهد  در بخش کودک کتابخانه,  به قصه گویی پرداختند.  , ...ادامه مطلب

قصه گویی به زبان محلی با محوریت هفته مازندران به همت مسئول  کتابخانه عمومی مرحوم مهندس حسین گران قراخیل توسط چند نفر از اعضاء فعال کتابخانه مورخه 16 / 8 /98 در میان اعضاء فعال صورت پذیرفت.  , ...ادامه مطلب

شعر وبلاگ خوانی کلمه ، قصه وبلاگ گویی کلمه و وبلاگ معرفی کلمه وبلاگ کتاب کلمه و وبلاگ کتاب کلمه خانه به مناسبت هفته وبلاگ کتاب کلمه مورخه 22 / 8 /97توسط مسئول وبلاگ کتاب کلمه خانه وبلاگ عمومی کلمه وبلاگ مرحوم کلمه وبلاگ مهندس کلمه وبلاگ حسین کلمه گران قراخیل و مسئولین مهد کودک پیشگام روستای خطیرکلا در میان نونهالان مهد انجام گردید.   , ...ادامه مطلب

وبلاگ بخش کودک کتابخانه عمومی حسین گران - معرفی کتاب حضرت زینب سلام الله پیام آور روز عاشورا به مناسبت ایام محرموبلاگ بخش کودک کتابخانه عمومی حسین گران - معرفی کتاب حضرت زینب سلام الله پیام آور روز عاشورا به مناسبت ایام محرموبلاگ بخش کودک کتابخانه عمومی حسین گران - معرفی کتاب حضرت زینب سلام الله پیام آور روز عاشورا به مناسبت ایام محرم , ...ادامه مطلب

كتابخانه عمومي مرحوم مهندس حسین گرانمساحت : 370مترمربعزيربنا : 370 مترتعداد طبقات :1تعداد كتب موجود : 2500نسخه 1823عنواننوع خدمات دهي :عموميتعداد اعضا :1253بخشهاي ويژه :مخزن كتاب، مرجع، کودکان،تعداد كاركنان:1نفرنشاني :قائمشهر-روستای قراخیل-میدان شهدا- خیابان شهید مولائی- كتابخانه عمومي مرحوم مهندس حسین گرانتلفن :01142113827كدپستي:43574-47641شرایط عضویت کتابخانه :1- یک قطعه عکس 4×32-تصویری از کارت شناسائی معتبر(شناسنامه،کارت ملی،گواهینامه)3- پرداخت حق عضویت , ...ادامه مطلب

        این برنامه به یاری خداوند صبح سه شنبه در کتابخانه مرحوم مهندس حسین گران با حضور مربیان و نونهالان مهد کودک سرزمین فرشته ها برگزار شد. ابتدا چند نفر از نونهالان به صورت دسته جمعی سرود خواندند بعد یکی از نونهالان به قصه گویی پرداختند . بعد از قصه گویی  نونهال عزیز آقا سینا رستمی مربی مهد خانم حسین زاده به قصه گویی پرداختند.   به امید قبولی   اللهم عجل لولیک الفرج ,قصه گویی به زبان انگلیسی,قصه گویی به کودکان,آموزش قصه گویی به کودکان ...ادامه مطلب

  همکاری کتابخانه مرحوم مهندس حسین گران با کودکان مدرسه ابتدایی شهید بلبلی با موضوع محرم  به مناسبت هفته کودک   به امید قبولی اللهم عجل لولیک الفرج ,روزنامه دیواری محرم,روزنامه دیواری ماه محرم,روزنامه دیواری درباره محرم,روزنامه دیواری برای محرم,روزنامه دیواری در مورد محرم,روزنامه دیواری درباره ی محرم,عکس روزنامه دیواری ماه محرم,طرح روزنامه دیواری محرم,نمونه روزنامه دیواری محرم,عکس روزنامه دیواری محرم ...ادامه مطلب

    دويدم و دويدم به كربلا رسيدم كنار چشمه آب يه مشك خالي ديدم مشك دادم به چشمه چشمه به من آب داد آب و دادم به زمين زمين به من لاله داد لاله به رنگ خونه تو گوش من مي خونه   حسين حسين غريبه تشنه ولي شهيده حسين حسين حسين جان حسين حسين حسين جان,محرم و کودکان,ماه محرم و کودکان,محرم کودکانه,محرم کودکان ...ادامه مطلب

مادرم که لیوانها را پر از شربت کرد، دایی عباس آمد و آن ها را برد. گفتم: «این همه شربت را برای چه درست کردید؟» مادرم گفت برای عزاداران امام حسین(ع) .» همین موقع حسین آمد و از مادرم شربت خواست. مادرم لیوان ها را گذاشته بود توی سینی تا آن ها را پر ازشربت کند، حسین دستش به سینی خورد و تمام لیوان ها افتادند روی زمین، اما نشکستند، چون همه شان پلاستیکی بودند. به حسین گفتم: «بروبرای خودت بازی کن!»   حسین حرف مرا گوش نکرد و دامن مادرم را گرفت و پیش او ماند. مادرم به او یک لیوان شربت داد، بعد مجبورشد تمام لیوان هایی را که روی زمین افتاده بودند، دوباره بشوید. او به من,قصه محرم فؤاد,قصة محرمة,قصة محرم,قصه محرم برای کودکان ...ادامه مطلب